پر از دلهره ام
نمی دونم از کجا بگم،چطوری بااین قلم ضعیفم احساسم رو بیان کنم،آخه دختر گلم با بزرگتر شدنت به جای اینکه استرس هام کمتربشه هر روز بیشتر و بیشترمیشه،از صبح که بیدار میشی من هم پابه پای تو تو تمام اتاق ها میام و مدام با سرگرم کردنت از خطرهای احتمالی دورت میکنم،که مبادا با نکن و دست نزن گفتن های من جلوی شکوفایی خلاقیتت گرفته بشه و خدایی نکرده تو روحیه ات اثر منفی بگذاره.ولی الان احساس میکنم که بزرگتر شدی باید با قوانین و چهارچوب ها آشنات بکنم،دو روزه که دنیای مجازی رو زیرورو کردم تاشایداز مقاله و کتاب ها بتونم راهم رو پیدا کنم. احساس میکنم که هر روز خسته تر از روز قبل هستم،نیاز دارم یک شب تا صبح بدون بیدار شدن بخوابم تاشاید تن خسته ام تازه بشه.پ...
نویسنده :
مامان و بابا
1:28